English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6494 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
activated methylene group U گروه متیلن فعال شده
Other Matches
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
active U هدف فعال خط مشی فعال
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes U گروه بیشمار گروه
horde U گروه بیشمار گروه
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
sthenic U فعال
active U فعال
operational U فعال
astir U فعال
go-ahead U فعال
upping U فعال
upped U فعال
smacking U فعال
up U فعال
commissioned <adj.> U فعال
efective U فعال
active cell U سل فعال
energetic U فعال
snell U فعال
smacker U فعال
light footed U فعال
strenuous U فعال
light foot U فعال
active analysis U تحلیل فعال
activation U فعال کردن
activation U فعال سازی
activator U فعال ساز
activation barrier U سد فعال سازی
passive U غیر فعال
spiritous U فعال زنده
enthalpy U حرارت فعال
hot money U پول فعال
kinetic energy U نیروی فعال
semiactive U نیمه فعال
operating personnel U پرسنل فعال
optically active U فعال نوری
out of action U غیر فعال
spirituous U فعال سرزنده
acting U فعال کاری
active window U پنجره فعال
passives U غیر فعال
actinic rays U اشعه فعال
trig U فعال سرحال
cycle stock U موجودی فعال
come alive <idiom> U فعال ماندن
adrenergic U فعال شونده
active site U محل فعال
active program U برنامه فعال
active mine U مین فعال
active lines U خطهای فعال
active installation U قسمت فعال
active installation U تاسیسات فعال
active index U شاخص فعال
activates U فعال کردن
active index U ایندکس فعال
active hydrogen U هیدروژن فعال
active U فعال کنشی
inactive U غیر فعال
active site U موضع فعال
active sonar U سونار فعال
active sonar U ردیاب فعال
actuator U فعال کننده
actual output U بازداده فعال
activate فعال کردن
activate U فعال کردن
active vocabulary U واژگان فعال
activated U فعال کردن
active force U نیروی فعال
active therapy U درمان فعال
active stock U موجودی فعال
activating U فعال کردن
active element U عنصر فعال
active file U پرونده فعال
activate U فعال کردن
active centers U مراکز فعال
active avoidance U اجتناب فعال
active area U ناحیه فعال
active aircraft U هواپیمای فعال
whip up <idiom> U فعال کردن
active balance U مانده فعال
active carbon U کربن فعال
active file U فایل فعال
active cell U سلول فعال
active device U دستگاه فعال
active center U مرکز فعال
active absorption U جذب فعال
reactive current U جریان غیر فعال
inactivate U غیر فعال کردن
euchromatin U بخش فعال کروماتین
locked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
active zone of well U حوزه فعال چاه
idle money U پول غیر فعال
deactivating U غیر فعال کردن
deactivates U غیر فعال کردن
arm U خط وط وقفه فعال شده .
go getter U شخص فعال و زرنگ
go-getter U شخص فعال و زرنگ
go-getters U شخص فعال و زرنگ
passive sonar U ردیاب غیر فعال
passive element U یکان غیر فعال
overactive U فوق العاده فعال
disabled <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
activation energy U انرژی فعال سازی
pragmatics U فعال واقع بین
nonoperating strength U پرسنل غیر فعال
deactivate U غیر فعال کردن
deactivated U غیر فعال کردن
reactive power U توان غیر فعال
active status U خط مشی فعال توپخانه
activities U فعال یا مشغول بودن
active labor force U نیروی کار فعال
activity U فعال یا مشغول بودن
activated charcoal U ذغال فعال شده
commissioning the ship U فعال کردن کشتی
activated charcoal U کربن فعال شده
activated cathode U کاتد فعال شده
ce U تراشه فعال کننده
cationic U دارای کاتیون فعال
absorbo cel U سلولوز فعال شده
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
activated carbon U کربن فعال شده
activated carbon U ذغال فعال شده
activated complex U کمپلکس فعال شده
reactivate U دوباره فعال کردن
active sonar U رادار دریایی فعال
reactivated U دوباره فعال کردن
reactivates U دوباره فعال کردن
reactivating U دوباره فعال کردن
pragmatic U فعال واقع بین
active database U پایگاه دادههای فعال
surface active agents U مواد فعال در سطح
activated diffusion U پخش فعال شده
surfactants U مواد فعال در سطح
activated sludge U لجن فعال شده
reticular activating system U دستگاه فعال ساز شبکهای
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
psychoactive drug U داروی فعال کننده روان
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
lie by U غیر فعال باقی ماندن
activation U فعال شدن کنش وری
anaerobic U زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
nonstriker U یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard U احساس کننده فشار را فعال میکند
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to lie dormant U غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
ascending reticular activating system U دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
epo U Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
standby U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras U system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
mask U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
viscosity valve U شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
masks U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
sessions U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
interrupts U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hot U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hotter U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupting U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat U در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe U مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
Recent search history Forum search
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
1rhodamine
1terminal
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
1die offs
0پیامی در یک گروه خبری
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com